جدول جو
جدول جو

معنی محک پذیر - جستجوی لغت در جدول جو

محک پذیر
آزمایش پذیر، آزمون پذیر
متضاد: محک ناپذیر، قابل امتحان، امتحان شدنی
متضاد: امتحان نشدنی، سنجش پذیر، سنجیدنی
متضاد: سنجش ناپذیر
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(نَ / نِ)
گیرندۀ منی که آب مرد و زن باشد. به خود گیرندۀ آب مرد، خواهنده و قبول کننده عجب و خودخواهی. پذیرای رعنایی و خودخواهی:
منی انداز باش چون مردان
گر نه ای زن منی پذیر مباش.
سنائی
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
قبول کننده حق. پذیرندۀ حق:
به یک ندم برهاند حق ار بود یکدم
زبان و سینۀ حق گوی و حق پذیر مرا.
سوزنی
لغت نامه دهخدا
محنت کش، محنت بر، محنت دیده
فرهنگ واژه مترادف متضاد
قابل بحث
دیکشنری اردو به فارسی
قابل حلّ شدن، محلول
دیکشنری اردو به فارسی